13 اردیبهشت 1404
برخی آدمها فقط در یک قاب از زندگی ما حضور ندارند؛نه فقط استاد دانشگاهاند، نه فقط همراه یک سفر، نه فقط نامی در رزومه…بلکه بخشی از شکلگیری ما هستند.
استاد ابراهیم حقیقی برای من، یکی از آن معدود آدمهاییستکه نگاهش، سلیقهاش، رفتار و منش حرفهایاشسالهاست در تار و پود شخصیت من بافته شده.
اولین بار در دانشگاه، با آن نگاه دقیق، آن سکوت پُر از حرف و آن لبخند محجوب آشنا شدم.بعدها، راهنمای دفاعم شد.و بعدتر… همراه سفر. همراه نگاه. همراه فکر.
در همهی این سالها، از او فقط طراحی و گرافیک یاد نگرفتم؛بلکه آموختم که چطور «ساده» باشم و همچنان «شکوه» داشته باشم.چطور حرف نزنم، اما شنیده شوم.و چطور پای امضای هر کاری که میکنم، یک “منِ واقعی” باشد.
یک روز، صفحهای نوشت دربارهی من…نه از روی تعارف، نه بهخاطر وظیفه.بلکه از دل. و من هنوز، گاهی به آن نوشته نگاه میکنمو با خودم میگویم:«کاش لایق این نگاه بمانم…»
برای من، استاد حقیقی نه فقط یک نام، که یک جهان است؛جهانی پر از وسواسهای زیبای طراحی،فروتنیهای بلند، و سکوتهایی که حرف میزنند…
محل برگزاری: گالری سهراب